معجون سحرآمیز در کارخانه‌ی متروک

دسته‌بندی‌ها: ,

ناموجود

  • تخفیف همیشگی
  • پشتیبانی
  • تحویل سریع در کمترین زمان ممکن

معجون سحرآمیز در کارخانه‌ی متروک

معجون سحرآمیز در کارخانه‌ی متروک

این کتاب از بخش های مختلفی تشکیل شده و توسط انتشارات هوپا به چاپ رسیده است.

صدای باد می‌پیچید و صدای نگین که می‌گفت «بیدار شو!». چشمانش را بسته بود و فقط یک چیز می‌دید: حرکت پشت سر همِ موش‌ها که مدام دم‌هایشان را تکان می‌دادند. خاطراتش دوباره برایش تکرار شدند: موش بزرگی از روی پتویش رد شد. هلیا سه سالش بود. جیغ زد و مادرش دوان‌دوان به اتاق آمد. موشِ کوچکِ خانگی نبود. موش فاضلابیِ بزرگ بود. موهای بدنش سیاه بود و خیلی کثیف به نظر می‌آمد. مادر خواست که موش را از روی پتو بلند کند. موش وول می‌خورد و می‌خواست از دستان مادر فرار کند. دست مادر لرزید و موش روی صورت هلیا افتاد…

در صورت موجود نبودن با شماره ۹۵۰ ۹۵۰ ۶۶ تماس حاصل فرمایید.

اینستاگرام ما

وزن 650 گرم
سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت