نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد ، رمانی می باشد که نویسنده آن اوریانا فالاچی است که این رمان نخستین بار در سال 1975 منتشر شد . همین طور در ایران برای نخستین بار در سال 1355 ، با عنوان " نامه به کودکی که هرگز زاده نشد " به چاپ رسید . لازم به ذکر است که این رمان تا ژانویه 2077 بیش از 4 میلیون نسخه فروش داشته است . البته بدون در نظر گرفتن نسخه های کپی این کتاب !!!
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نشر نگاه
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد ، رمانی می باشد که نویسنده آن اوریانا فالاچی است که این رمان نخستین بار در سال 1975 منتشر شد . همین طور در ایران برای نخستین بار در سال 1355 ، با عنوان ” نامه به کودکی که هرگز زاده نشد ” به چاپ رسید .
لازم به ذکر است که این رمان تا ژانویه 2077 بیش از 4 میلیون نسخه فروش داشته است . البته بدون در نظر گرفتن نسخه های کپی این کتاب !!!
این رمان تاثیر گذار و فوق العاده بلافاصله پس از انتشار اولیه ، در 27 کشور جهان ترجمه شد و به فروش گذاشته شد و هم چنین توانست که نام خود را به عنوان اثری موفق در سطح جهان مطرح نماید .
داستان این کتاب به مونولوگ تاثیر گذار مادری می پردازد که با کودک درون شکمش همیشه صحبت می کند . در این نامه مادر با مطرح کردن سوالاتی بیار سخت و دشوار به موضوعاتی اساسی همچون سقط جنین و معنای زندگی می پردازد .
معرفی نویسنده این رمان
اوریانا فالاچی نویسنده رمان نامه به کودکی که هرگز زاده نشد متولد 29 ژوئن سال 1929 میلادی و در گذشته 15 سپتامبر سال 2006 میلادی نویسنده ، روز نامه نگار و مصاحبه گر سیاسی بسیار برجسته ایتالیایی بود که در شهر فلورانس متولد شد و در سن 77 سالگی در همان شهر دار فانی وداع گفت .
این نویسنده مشهور در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان یک چریک ضد فاشیسم فعالیت و مبارزه می کرد ؛ یکی از دلایل مهمی که بیش از هر چیز دیگری باعث معروفیت وی شد ، مجموعه مصاحبه های مفصل و مشهور او با رهبران سر شناس جهان بود که با شخصیت هایی مانند ، محمد رضا پهلوی ، ذوالفقار علی بوتو ، یاسر عرفات ، روح الله خمینی ، ایندیرا گاندی ، گلدا مایر ، ملک حسین ، معمر قذافی ، جرج حبش و هنری کیسینجر و …. مصاحبه نمود .
قسمتی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
حتی درد هم نمیتونه منو بترسونه ! تموم ترس من از توست ! زندگی یعنی خستگی ، زندگی یه جنگه که هر روز تکرار میشه و عوض شادی هاش که تنها قد یه پلک به هم زدن دووم دارن ، باید بهای زیادی بدی !
امشب پی بردم که وجود داری : ” بسان قطره ای از زندگی که از هیچ جاری باشد . با چشم باز ، در ظلمت محض دراز کشیده بودم که ناگهان در دل تاریکی ، جرقه ای از آگاهی و اطمینان درخشید : آری ، تو آن جا بودی . وجود داشتی . گویی تیری به قلبم خورده بود . و وقتی صدای نا مرتب و پر هیاهوی ضربانش را باز شنیدم ، احساس کردم تا خرخره در گودال وحشتناکی از تردید و وحشت فرو رفته ام . سعی کن بفهمی …
من از دیگران نمی ترسم . با دیگران کارری ندارم . از خدا هم نمی ترسم . به این حرف ها اعتقادی ندارم . از درد هم نمی ترسم . ترس من از توست . من از توست . از تو که سر نوشت ، وجودت را از هیچ بود و به جدار بطن من چسباند . هر چند همیشه انتظارات را کشیده ام ، هیچ گاه آمادگی پذیرایی از تو را نداشته ام و همیشه این سوال وحشتناک برایم مطرح بوده است : نکند دوست داشته باشی به دنیا بیایی ؟ نکند نخواهی زاده شوی ؟ نکند روزی به فریاد بکشی که : ” چه کسی از تو خواسته بود مرا به دنیا بیاوری ؟ چرا مرا درست کردی ؟ چرا ؟ ”