نوری که نمی بینیم
آنتونی دوئر توانسته است در کتاب نوری که نمی بینیم ، طبیعت انسانی و قدرت ضد و نقیض فناوری را به تصویر بکشد . چنان تصوری از آن به شما خواهد داد که برای لحظه ای کتاب را بر زمین نخواهید گذاشت .
در این کتاب شما داستانی خانوادگی شخصی را خواهید خواند که روایت آن لایه ای زبانی زیبایی را در خود جای داده است . بیان جزییات به طرز شگرفی شما را به تعجب وا می دارد و شما با خواندن هیچ جمله ای ، از اوج به زمین نخواهید آمد .
لازم به ذکر است که نوشتن این کتاب ، 10 سال از آنتونی دوئر زمان گرفته است !
این اثر موفق ، توانستدر سال 2014 جایزه پولیتزر را از آن خود نماید . هم چنین به گفته دوران و منتقدین ، این کتاب توانسته رمانی تخلی و پیچیده و با الهام از وقایع وحشتناک جنگ جهانی دوم به شمار آید .
درباره کتاب نوری که نمی بینیم
در این کتاب شما سر گذشت ماری لاور را خواهید خواند . دختر نا بینایی که جهان را از طریق ذهن خلاق و شگقت خود می بیند . وی چنان در طرح ها و رنگ های گوناگون که خود برای خود ساخته است ، غرق می شود که شما به عنوان خوانند کتاب ، آرزو خواهید کرد که دنیا را مانند او ببینید .
ماری لاو ، با پدر خود ، در نزدکی موزه تاریخ طبیعی پاریس زندگی می کند . در شش سالگی بینایی خود را از دست می دهد . پدر ماری برای او مینیاتوری کاملا نزدیک به واقعیت از ساختمان ها و راه پله های محل زنگدی شان برای او می سازد تا بتواند با لمس این مینیاتور ، مسیر بازگشت به خانه را در ذهن خود تداعی کند .
در سن دوازده سالگی ماری ، پاریس به اشغال نازی ها درآمده و به همراه پدر خود به شهر سنت مالو نقل مکان می کنند . این مکان ، محل زندگی یکی از خویشاوندان ماری است که بسیار منزوی و گوشه گیر است .
بخشی کوتاه از کتاب نوری که نمی بینیم
انگشتانش به سمت کلیسای جامع مخروطی به عقب باز می گردد . تمام بعد از ظهر انگشتانش بر روی ماکت در حرکت بودند . عمویش همان کسی بود که او تمام شب را منتظرش شده بود کسی که این خانه متعلق به او بود و همان کسی که شب گذشته از خانه خارج شده بود ، آن هم وقتی ماری لاورا خواب بود و هنوز باز نگشته است . و حالا دوباره شب شده است ، یک گردش کامل دیگر ساعت . حالا همه خواب هستند اما او نمی تواند بخوابد .
ماری لاورا می تواند صدای بمب افکن ها را در حالی که فق سه مایل از او فاصله دارند بشنود . و نورشان را در حوالی دریا ببیند . وقتی پنجره اتاق خواب را باز می کند صدایی که از سمت فرودگاه می آمد بلند تر شد . اما در بقیه دقایق شب به طرز وحشتناکی ساکت یود : نه صدای ماشینی ، نه صدای گوشخراشی و نه صذای به هم خوردن چیزی و نه حتی صدای سوت کارخانه ای ، نه صدای پایی ، نه صدای مرغ دریایی ، فقط صدای موج های دریا است که خود را به دیواره شهر می کوبند . و یا شاید هم چیز های دیگری که او نمی شوند .
چشم هایت را باز کن و قبل از این که برای همیشه بسته شوند ، به چیز هایی که می توانی ، نگاه کن .
روز شروع عملیات دو ماه پیش بود . شربرگ آزاد شده ، کن آزاد شده و هم چنین رن . نیمی از غرب فرانسه رها شده است . در شرق ، شوروی شهر مینسک را باز پس گرفته . ارتش میهنی لهستان در ورشو علیه آلمان ها شوریده . روزنامه های انگشت شماری آن قدر جسارت پیدا کرده اند که اعلام کنند ورق جنگ بر گشته است .
در صورت موجود نبودن با شماره ۹۵۰ ۹۵۰ ۶۶ بانک کتاب تماس حاصل فرمایید.