همه چی به گا رفته مارک منسون
کتابی درباره امید
مارک منسون
ترجمه هیوا کامجو
کتاب همه چی به گا رفته ؛ کتابی دربارهی امید نوشته مارک منسون، درباره چیزهایی سخن میگوید که در حال نابودی هستند. منسون در این کتاب به اضطرابها و نگرانیهایی پرداخته که در لایه لایه زندگیهای ما نفوذ کرده و گریزی از آن دیده نمیشود.
در این کتاب، مارک منسون (Mark Manson) با حس شوخطبعی لطیفی که از مشخصههای بارز قلم اوست، سعی دارد به جای ارائه نتیجهگیری و پاسخهای قطعی و متعصبانه، سؤالات درست را برای شما مطرح کرده و نتیجهگیری را بر عهده خودتان میگذارد. اینکه آیا بدون امید، امکان زندگی وجود دارد؟ چگونه امیدی میتواند زندگی ما را در مسیر درست قرار دهد و از ما انسان بهتری بسازد و اینکه کدام امید، بهتر و کدام امید، مخرب و مضر است؟
تمام پیشفرضهای کتاب همه چیز به فنا رفته؛ کتابی دربارهی امید (Everything is f*cked: a book about hope)، براساس مطالعات و مشاهدات علمی و تفکرات متفکران بزرگ تاریخ بنا شده و مستندات مربوطه نیز در قالب پاورقی در اختیارتان قرار گرفته است. قطعاً یکی از دلایل اصلی موفقیت کتابهای مارک منسون، همین دقت نظر و توجه به شعور شما به عنوان مخاطب است که باعث شده کتاب اولش به مدت چند سال در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای جهان قرار بگیرد.
با مطالعهی سطرهای اول کتاب همه چیز به فنا رفته، گویی جادویی شما را به خواندن وامیدارد. شما بیاختیار، صفحات کتاب را ورق میزنید و وقتی کتاب را بر زمین میگذارید تا ادامه آن را در فرصتی دیگر مطالعه کنید، دلتان برایش تنگ میشود و برای فرصتی دیگر و مطالعه ادامه کتاب، لحظهشماری میکنید. این کتاب، کتاب زندگی است و تفکرات اندیشمندان بزرگی چون نیچه، کانت و افلاطون را در معرض قضاوت شما قرار میدهد.
منسون معتقد است به دنبال شادی رفتن ارزشی زهرآلود دارد که مدتهاست در فرهنگ ما رخنه کرده، ارزشی مخرب و گمراه کننده. او در این اثر میگوید بهتر است امید را رها کنید و رنجهای نهفته در زندگی را بپذیرید. منسون تعاریف ما از شادی، آزادی، ایمان و امید را زیر سؤال میبرد.
جملات برگزیده کتاب همه چی به گا رفته، کتابی دربارهی امید:
– چه طور میتوانید به کسی بگویید “روز خوبی داشته باشی” در حالی که میدانید تمام افکار و انگیزههای او، در نیاز بیپایان او برای فراموش کردن پوچی ذاتی وجود خودش به عنوان یک انسان ریشه دارد؟
– نقطه مقابل خوشحالی، عصبانیت یا اندوه نیست. اگر عصبانی یا اندوهناک باشید، یعنی هنوز به چیزی اهمیت میدهید. یعنی هنوز چیزی برای شما مهم است. یعنی هنوز امید دارید.
– ما برای این که در زندگی خودمان امید ایجاد کنیم، باید ابتدا احساس کنیم که روی زندگی خود، کنترل کامل داریم. باید این حس در ما وجود داشته باشد که چیزهایی که از درستی و خوبی آنها اطمینان کامل داریم، دنبال میکنیم.
– اتومبیل حماقت، همیشه به سمت اعتیاد، خودشیفتگی و اجبار در حرکت است. افرادی که ذهنهایشان اتومبیل حماقت است، به سادگی توسط هر فرد یا گروهی که بتواند احساس خوبی در آنها ایجاد کند، به بازی گرفته میشوند، خواه یک مرشد آیینی باشد، خواه یک سیاستمدار، خواه معلم یک فرقه فکری و خواه یک انجمن شیطانی اینترنتی.
– انسانهای خودشیفته، بین احساس والا بودن و حقارت در نوسانند. خواه دیگران عاشقشان باشند، خواه همه از آنها متنفر باشند. برای آنها یا همه چیز فوقالعاده عالیست یا همه چیز کاملاً به فنا رفته است. تمام اتفاقات زندگی یا بهترین لحظه زندگیشان است یا بدترین. برای یک انسان خودشیفته، حد وسط وجود ندارد.
– شما میتوانید همینجا و همین حالا سرنوشت خود را تغییر دهید و این شامل همه چیزهای فوقالعاده میشود.
– امید، مانند چاقوی یک جراح، میتواند زندگی یک نفر را نجات دهد و امید، میتواند حیات یک نفر را از او بگیرد. امید میتواند ما را بالا ببرد و یا نابودمان کند. درست همانطور که اعتماد به نفس، اشکال سالم و فاسد دارد و عشق، اشکال سالم و فاسدی دارد، امید نیز اشکال سالم و فاسدی دارد.
– درد، واحد پول ارزشهای ماست. بدون درد از دست دادن (یا امکان از دست دادن)، تخمین ارزش همه چیز، غیر ممکن میشود.
– تنها شکل واقعی آزادی و تنها شکل اخلاقی آزادی، از طریق محدودیت نفس، امکانپذیر است. این آزادی، مجوز انتخاب چیزهایی که در زندگی میخواهی نیست، به جای آن، انتخاب چیزهایی است که حاضری ترکشان کنی.
– آزادی جعلی، ما را روی تردمیل قرار میدهد تا به سمت تعقیب بیشتر لذتها بدویم، در حالی که آزادی واقعی، تصمیمی هوشیارانه برای زندگی با کمترینهاست.
نکوداشتهای کتاب همه چی به گا رفته؛ کتابی دربارهی امید:
– کتاب همه چیز به فنا رفته، فراخوانی است برای مشارکت در ساخت دنیایی بهتر و تنها همین کتاب، برای رسیدن به این مقصود، کافی است. (رایان هالیدی، نویسنده دو کتاب پرفروش نیویورکتایمز)
– مارک منسون، در تحریک ذهن و نوعی درونبینی غیرمعمول و خاص خودش استاد است. سادهنویسی او در این کتاب وادارتان میکند ساعتها به طور ناخودآگاه، آن را ورق بزنید. (جیمز کلیر، نویسنده کتاب پرفروش خرده عادتها)
همه ما از شرارتهای دنیا در هراسیم و مارک به ما نشان میدهد که چهطور از وجه تاریک خود دوری کنیم. کتابی پر از بصیرت و شوخطبعی که همه ما باید در اولین فرصت، آن را بخوانیم. (شان پاریش، بنیانگذار Famam street)
در بخشی از کتاب همه چی به گا رفته، همه چیز دربارهی امید میخوانیم:
همهچیز با یک سردرد شروع شد.
الیوت، مرد موفقی بود، یکی از مدیران اجرایی یک شرکت موفق. همکاران و نزدیکانش او را دوست میداشتند. او میتوانست بسیار جذاب باشد و شما را با شوخیهایش خلع سلاح کند. او همسر بود، پدر بود، دوست بود و آخر هفتهها به تعطیلات ساحلی میرفت و حسابی خوش میگذراند.
جز این که او به طور منظم، سردرد میگرفت و این سردردها با سردردهایی که با یک مسکن مداوا میشوند، فرق داشت. این سردردها مغز را خرد میکرد، گویی با جرثقیل به پشت حدقه چشم او میکوبیدند.
الیوت، مصرف دارو را شروع کرد، خواب عصر را امتحان کرد، سعی کرد استرس خود را کم کند، سعی کرد خونسرد باشد و آرامش خود را حفظ کند و زیاد سخت نگیرد. ولی سردردها همچنان ادامه داشت. در واقع، کمی بعد، وخیمتر هم شد. الیوت به زودی به جایی رسید که نمیتوانست شبها بخوابد یا در طول روز، کار کند.
در نهایت، او به دکتر مراجعه کرد. دکتر، وظایف دکتری را انجام داد و دستور داد آزمایشات دکتری را انجام دهند و بعد از دریافت نتایج دکتری، خبر بدی برای الیوت داشت: او یک تومور مغزی داشت، آنهم درست در لُب قدامی مغز. درست همانجا میبینی؟ همان لکه خاکستری که در جلوی مغز دیده میشود. خدای من، این خیلی بزرگ است. با حساب من، به اندازه یک توپ بیسبال است.
جراح، تومور را برید و بیرون آورد و الیوت به خانه رفت. او به سر کار خود بازگشت، به آغوش خانواده و دوستانش و همه چیز به نظر خوب و طبیعی مینمود.
اما بعد، اوضاع به شکل وحشتناکی رو به وخامت گذاشت. بازده کاری الیوت پایین آمد. انجام وظایفی که قبلاً برایش مثل آب خوردن آسان بود، حالا به کوهی از تمرکز و تلاش نیاز داشت. تصمیمات سادهای مثل، استفاده از قلم آبی یا مشکی میتوانست به مدت چند ساعت او را به خود مشغول کند. او اشتباهات فاحشی میکرد و برای هفتهها آنها را تصحیح نمیکرد. او جلسات و ضربالعجلهای کاری را فراموش میکرد. در واقع، نبودش بهتر از بودش شده بود.